خاطرات شفاهی فاطمیون

تاریخ شفاهی فاطمیون

زندگی پر از خاطراتی است که وقتی مرور می کنی با تلخی ها و شیرینی هایی مواجه می شوی که لحظه لحظه اش برایت تجربه است و اندوخته ای گرانبها، که روزی و یا جایی به کار می آید.

بر آن شدیم تا خاطراتی که توسط پشتیبانان معزز در جریان پشتیبانی از خانواده ها بدست آمده چه تلخ و چه شیرین را مکتوب کنیم تا کتابی بشود و یادگار بماند و از آموزه های پنهان در ترکهای خانه ای و فرش پلاسیده ای و در اشک کودکی که محتاج لقمه نانی است و پدری که بخاطر بیماری سر به زیر انداخته تا شرمندگی اش را از زن و فرزندش پنهان کند درس بگیریم و برای خودمان و آیندگان درس عبرتی باشد که بدانیم لطف خداوندی بی پایان است و فقر وسیله ایست که ما با دستگیری از محروم و محروم با رویارویی با سختی ها رشد یابیم.

خدمت من

به نام خدا خدمت من مدتی قبل یک خانواده مددجو به عنوان خانواده ای سیّد به ما معرفی شده بودند. مرد خانواده از کارافتاده بود و مراجعه مستقیم به ما نداشت. مشکلی که برای کمک به آن ها وجود داشت؛ این بود که آیا این عزیزان مطمئنا سیّد هستند یا نه؟ چون اگر می خواستیم [...]

خدمت من

به نام خدا "خدمت من" الحمدلله با عنایت اهلبیت (ع) در واحد حمایت و خدمت به مستاصلینِ موسسه فاطمیون؛ بخشی به نام «خدمت من» راه اندازی شده است. هدف از اجرای این بخش، ارائه خدمات چند وجهی و پشتیبان محور به خانواده های مددجوست. مهمترین بحثی که در حمایت از خانواده های نیازمند مطرح است [...]

صبحانه مقوی

به نام خدا صبحانه مقوی مدتی بود با واحد فرهنگیِ مجموعه فاطمیون همکاری می کردم. در اون زمان روزهای جمعه صبح، جلساتی برای خانواده های مددجو در بیت الثقلین برگزار می شد. در این جلسات خانواده ها دعوت میشدن و متناسب با سن و جنسشون مسائل بهداشتی و احکام بهشون آموزش داده می شد. چون [...]

ضامن طمع کار

به نام خدا ضامن طمع کار خاطره ی من بر می گرده به زمانی که دوست و همکار عزیزم آقای رمضانی لیستی از افرادی رو که واجد شرایط دریافت وام از خیریه فاطمیون بودن برای من فرستادن، تا مدارک مورد نیاز رو بهشون اعلام کنم و پیگیر وامشون بشم. از همون روز به نوبت با [...]

ادای شکر نعمت

به نام خدا ادای شکر نعمت با سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیز، تجربه ای ارزشمندی رو که برام اتفاق افتاده میخوام به عنوان خاطره براتون تعریف کنم. در جریان فعالیتم در خیریه با افراد و خانواده های مختلفی برخورد دارم که عکس العملهای متفاوت اونها نسبت به مسائل و مشکلات زندگی [...]

لطف خدا

به نام خدا لطف خدا اسفند ماه بود و زمان زیادی تا نوروز سال 1401 باقی نمونده بود. ضمنا ماه مبارک رمضان رو هم پیش رو داشتیم. معمولا در هر دو مناسبت، کمک معیشتی برای خانواده های تحت پوشش خیریه ی فاطمیون درنظر می گرفتیم و حالا این دو موقعیّت با فاصله زمانی کمی انتظار [...]

تنگنای بزرگ

به نام خدا تنگنای بزرگ حدود پنج، شش ماه پیش، برای دیدار یک خانواده که در جاده سیمان زندگی می کنن عازم محل شدیم. خانواده موردنظر، زن و شوهری بودن که سه چهار تا بچه داشتن و اوضاع و احوال زمانه باعث شده بود نتونن از پس خرج و مخارج خودشون بربیان. ظاهرا بچه ها [...]

کار سبک

به نام خدا کارِ سبک با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز خدمت شما عرض کنم؛ ما یک منزل 130 متری داریم که در حاشیه صدمتری واقع شده و دو نبشه. اوایل که به این خونه آمده بودیم از موقعیتش راضی بودیم. خونه 17 تا پنجره داره و وقتی پنجره ها رو باز می [...]

حاج آقای مجازی

به نام خدا حاج آقای مجازی به مناسبت ایام سال نو می خوام یک خاطره شاد و قشنگ براتون تعریف کنم. چند وقتی بود با خیریه ی فاطمیون همکاری می کردم. یک روز آقای وحدتی چند تا چک لیست به من دادن تا در مورد اونها اقدام کنم. با یکی از شماره تلفن ها تماس [...]

همت گمشده

به نام خدا همت گمشده در جریان پشتیبانی هایی که به منزل مددجوهای خیریه می رفتم به دو مورد برخوردم که میشه یک جورایی به هم ربطشون داد. یکی از مددجوها آقای مسن و بسیار خوش برخوردی بود. درصد کمی جانبازی داشت و راحت و خودمونی برامون تعریف کرد که فصل کشاورزی به عنوان کارگر [...]

اقدام قانونی

به نام خدا اقدام قانونی توی صندوق قرض الحسنه که کار میکنی بعضی وقتا شرایط خاصی پیش میاد که ممکنه به جای دعا، نفرین پشت سرت باشه!!! تعجب کردین؛ میگین نه ! پس خاطره ی من رو گوش کنین. مدتی پیش به یک خانم مددجویی برخوردیم که حاضر نبود اقساط وامش رو پرداخت کنه. ( [...]

چاره ناچاری

به نام خدا چاره ی ناچاری اوایلی بود که با مجموعه ی خیریه همکاری می کردم و تجربه ی زیادی نداشتم. یک از مددجوها خانمی بود که اصالتا از خوانین یکی از شهرهای همجوار بود ولی ظاهرا اتفاقات روزگار سرو کار او را به خیریه و وام قرض الحسنه انداخته بود و مبلغ قابل توجهی [...]

همدلی

خاطره ای که می خواهم برایتان تعریف کنم درمورد پشتیبانی یکی از خانواده های مددجوست که چند روزی بود به موسسه معرفی شده بود و برای انجام تحقیقات لازم باید به منزلش مراجعه می کردم. بار اولی که مراجعه کردم؛ متوجه شدم بنده ی خدا به خاطر بیماری فرزندش و خانه ای که درحال ساخت [...]

خطای به جا

به نام خدا خدمت دوستان عزیز سلام عرض می کنم و خاطره ام رو با یک مقدمه شروع می کنم: یک باور قلبی بین بعضی آدمها هست و احتمالا بزرگترها بیشتر اون رو شنیدن که میگه "هر کس توی دنیا نون اعتقادش رو میخوره." به نظر میاد این جمله با اندکی توضیح و تفسیر، هم [...]

این بانک لعنتی

حاضرم هزار بار در دورترین محله‌های حاشیه‌ای شهر بروم پشتیبانی و در تمام این هزار بار پشت در بمانم و دست خالی برگردم اما مجبور نباشم برای کاری به بانک مراجعه کنم. کلمه بانک را که می‌شنوم حس عجیبی پیدا می‌کنم. از خیلی پیشترها همین‌طور بوده‌ام. بانک، سود، وام، کارمزد، دیرکرد، جریمه و… همه و [...]

یخچال بد قلق

مسئولیت انبار مهربانی به من سپرده شده بود. انباری که سعی داشت با جمع‌آوری وسایل اضافی خیرین، مهربانی و محبت را به خانواده‌های نیازمند هدیه کند. آن روز طبق معمول به سراغ انبار رفتم و اجناس موجود را بررسی کردم. چندین پشتیبان تماس گرفته بودند و کالاهایی را برای خانواده‌های مددجو درخواست کرده بودند. با [...]

دلسوزی بی‌جا

به نام خالق پیدا وپنهان   که پنهان و نهان داند به یکسان خاطره نویسی یکی از صمیمانه ترین راهها برای انتقال حس به وسیله نوشتن است وهر کسی با اندکی همت، می‌تواند به ساده‌ترین شکل اتفاقات مهم زندگی خود را ثبت کند و خاطرات تلخ وشیرین زندگی، همچون پیروزیها، شکستها، تجربیات تکرار نشدنی، حوادث مهم [...]

برادر پشت برادر

به لطف خدا چهار تا برادر دارم که همه‌شون کارگر و زحمت کش هستن و هرکدوم هنری دارن ولی چون سرمایه‌ی کافی نداشتن که برای خودشون کار کنن تا حالا بیشتر برای مردم کار می‌کردن و نتونستن مستقل بشن. حسن آقا از همه شون بزرگتره و حرفه ش جوشکاری اسکلته. تا همین چند وقت پیش [...]

خاطره ی مشترک

بر اساس تصمیمات هیئت مدیره ی خیریه ی فاطمیون ما در پایان ماه مبارک رمضان بنابر جمع آوری کفاره و فطریه نداریم؛ به این خاطر که مراجع تقلیدِ افراد متفاوت هستند و این مسئله واجبی شرعی است و صرف وجوهات آن، دقتهای خاصی را می طلبد. ولی علی رغم این موضوع معمولا مبالغی از بابت [...]

همت گمشده

در جریان پشتیبانی هایی که به منزل مددجوهای خیریه می رفتم به دو مورد برخوردم که میشه یک جورایی به هم ربطشون داد. یکی از مددجوها آقای مسن و بسیار خوش برخوردی بود. درصد کمی جانبازی داشت و راحت و خودمونی برامون تعریف کرد که فصل کشاورزی به عنوان کارگر فصلی همراه خانمش کار میکنن. [...]

مهر بی دریغ

با نام و یاد خدا و کسب اجازه از ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) و با سلام و درود به محضر خیرین گرامی، هیأت مدیره محترم و به ویژه پشتیبانهای عزیز به نظر بنده کلیه کارهایی که در خیریه فاطمیون انجام می شود سراسر خاطره و درس و پند است که حالا بنا بر [...]

کفش های عوضی

اوایل تشکیل خیریه ی فاطمیون بود؛ یک روز برای شناسایی محرومین منطقه، به طرف یکی از روستاهای حاشیه ی شهر می رفتم. معمولا در مسیر کسانی رو که معطل وسیله نقلیه بودن سوار می کردم؛ مخصوصا اگه احساس می کردم (بر اساس ظاهرشون) شرایط مالی خوبی ندارن. اون روز یک خانم سیده کنار خیابون ایستاده [...]

خیّر نیازمند

سالها پیش در اوایل تشکیل خیریه ی فاطمیون، خانواده ای مددجو توسط یکی از دوستان به ما معرفی شده بودند و من انجام کارهای لازم و امور پشتیبانی از آن ها را به عهده گرفتم. به وسیله ی تلفن، بنده خدا را پیدا کردم؛ زمان ملاقات را با او هماهنگ کردم و به محل زندگی [...]

چاره ناچاری

اوایلی بود که با مجموعه ی خیریه همکاری می کردم و تجربه ی زیادی نداشتم. یک از مددجوها خانمی بود که اصالتا از خوانین یکی از شهرهای همجوار بود ولی ظاهرا اتفاقات روزگار سرو کار او را به خیریه و وام قرض الحسنه انداخته بود و مبلغ قابل توجهی بدهی داشت ولی حاضر نبود بدهی [...]

اقدام قانونی

توی صندوق قرض الحسنه که کار میکنی بعضی وقتا شرایط خاصی پیش میاد که ممکنه به جای دعا، نفرین پشت سرت باشه!!! تعجب کردین؛ میگین نه ! پس خاطره ی من رو گوش کنین. مدتی پیش به یک خانم مددجویی برخوردیم که حاضر نبود اقساط وامش رو پرداخت کنه. ( البته نظیر این افراد در [...]

خاطره عزت نفس یا … ؟

عزت نفس یا … ؟ مدتی پیش در جریان مراجعاتی که برای پشتیبانی‌ از خانواده‌های مددجو می‌رفتم دو خانواده‌ی متفاوت توجه مرا به خود جلب کرده بودند. خانواده اول زن وشوهری مومن و سالمند بودند، مرد خانواده به واسطه‌ی اتفاقی که موقع کار بنایی برایش پیش آمده بود دچار مصدومیت شده بود و از انجام [...]

خاطره تصادف خوش یمن

تصادف خوش یمن خاطره‌ای را که می‌خواهم برایتان تعریف کنم به اوایل شکل‌گیری صندوق فاطمیون برمی‌گردد. برای پشتیبانی باید به یک روستای دور می‌رفتیم و به خاطر بعد مسافت و این که عزیزان دیگر به سختی نیفتند تصمیم گرفتم خودم این پشتیبانی را انجام دهم. آن روز اتفاقا همسرم همراه من بود؛ وارد روستا شدیم [...]

کشتی گیر هم که باشی بد نیست

 کشتی گیر هم که باشی بد نیست. شب اول ماه رجبِ چند سال پیش بود، مصادف با ولادت امام محمد باقرعلیه السلام.  برای انجام مراحل پشتیبانی از یک خانواده‌ی نیازمند به یکی از مناطق محروم حاشیه‌ی شهر رفته بودم. پس از طی مسافت زیادی به آدرس مورد نظر رسیدم. کوچه‌ای تاریک و کم عرض که [...]

مامور کوچک خدا

مامور کوچک خدا واقعا که او مامور کوچک خدا بود.   در جریان مراجعاتم به خانواده‌های نیازمند برای پشتیبانی، یک نکته مکرر برایم اثبات شده و آن این است که برخلاف تصور، در این ارتباطاتی که داریم خیلی چیزها دست ما نیست و از جای دیگری تعیین می‌شود. این که چه کسی معرفی شود و [...]

فراز و فرود های دریافت وام

فراز و فرود های دریافت یک وام: تا آن روز پشتیبانی‌های زیادی رفته بودم ولی آن مورد خاص برایم نکات جالبی داشت. دی ماه بود که این مورد به من محول شد، به منزل مددجوی نیازمند مراجعه کردم و شرح حال گرفتم. خانواده به تازگی پدرشان را از دست داده بودند. پسر جوان، دبیرستانی بود [...]

خرید متفاوت

به نام خدا 🍃🌸🍃🌸 "خرید متفاوت" 🌸🍃🌸🍃 آن روز همراه خانمم عازم یکی از ماموریتهایی شده بودم که از طرف خیریه فاطمیون به من محول شده بود. باید برای پر کردن چک‌لیست دوم یک خانواده‌ی مددجو به محل زندگی آنها می‌رفتم. خانواده نیازمند از مهاجرین افعانی بودند که پنج، شش سال پیش به ایران مهاجرت [...]

اشک شوق

اشک شوق خاطره اشک شوق یکی از زیباترین خاطره های زندگی من است. یک سال گذشته بود. باید برای پشتیبانی سراغ خانواده‌ای مددجو می‌رفتم. خانواده‌ای تشکیل شده از یک مادر ودختر که بومی نبودند واز یکی از استانهای غربی آمده بودند. آدرس را برداشتم وراهی شدم. پس از طی مسافت طولانی منزل مورد نظر را [...]

نیت خیر

نیت خیر اسفند ماه سال گذشته بود. یکی از خیّرین مورد اعتماد، که با نیت خیر از ابتدای تاسیس صندوق همراه ما بود تماس گرفت. ظاهرا روز قبل که برای خرید سال نو به بازار رفته بود در یک کفاشی با فردی مواجه شده بود که با کفشهای مندرس برای خرید مراجعه کرده  و چند [...]

زنگ اول – درس ادب

زنگ اول – درس ادب به لطف خدا از اوایل همکاری با خیریه فاطمیون برکات زیادی وارد زندگی من شده  و تغییرات خوبی که همیشه جزو خواسته‌هایم بوده  به عنایت الهی در زندگی‌ام ایجاد شده است. حضور در خیریه برای من و خانواده‌ام سراسر خیر بوده و تا به امروز در همه مسائل زندگی، راهکارها [...]

کارت شناسایی

کارت شناسایی : خاطره‌ای رو که می‌خوام براتون تعریف کنم بر اساس تجاربی که در بحث پشتیبانی ( نیاز به کارت شناسایی ) دارم مطرح می‌کنم. قبل از تعریف خاطره، به واسطه‌ی ریش‌سفیدم و چند تا پیرهنی که بیشتر از شما پاره کردم بهتون سفارش می‌کنم تا جایی که براتون ممکنه موقع مراجعه به خانواده‌های [...]

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.