همت گمشده

همت گمشده

در جریان پشتیبانی هایی که به منزل مددجوهای خیریه می رفتم به دو مورد برخوردم که میشه یک جورایی به هم ربطشون داد.

یکی از مددجوها آقای مسن و بسیار خوش برخوردی بود. درصد کمی جانبازی داشت و راحت و خودمونی برامون تعریف کرد که فصل کشاورزی به عنوان کارگر فصلی همراه خانمش کار میکنن. ولی همیشه کار نیست و خیلی وقتها اونا بیکارن. زندگی ساده ای داشتن و مادر پیرش هم با اونا  زندگی می کرد.

بعد از پایان امور پشتیبانی آخرین لحظه ای که داشتم از خونه اش خارج میشدم؛ دیدم یک گاری گوشه حیاتشون افتاده. پرسیدم: ” این چرا اینجاست؟ ”  گفتن: ” این گاری بدون استفاده اینجا افتاده. چون پولی نداریم؛ نمی تونیم چیزی بخریم و باهش کار کنیم.”

گفتم: ” اگه پولش فراهم بشه میتونید ازش استفاده کنید؟”   گفتن: ” بله چه بهتر از این.”

در جلسه ی خیریه یک وام براشون تصویب کردیم و فرداش رفتم میدون بار و با مغازه دارها صحبت کردم. گفتم ما از خیریه آمدیم و چک و چونه زدم و ازشون خواستم با تخفیف بهش جنس بدن. اونها هم بنده خداها همکاری کردن. مقداری سیب زمینی، پیاز براش خریدیم و مددجوی مهربون ما از همون روز شروع به کارکرد. تا مدتها که ازش خبر داشتم کار می کرد و برای خودش درآمد ناچیزی داشت و راضی بود.

مدتی بعد مددجوی دیگه ای داشتیم که جوون بود و مغازه ی میوه فروشی اجاره کرده بود. وقتی شرایطش رو دیدم امیدوار شدم که جوونه، سالمه، مغازه اجاره کرده و اگه یک سرمایه مختصر داشته باشه میتونه از پس خودش بربیاد.

دو میلیون وام بهش دادیم و براش میوه خریدیم؛ گذاشتیم توی مغازه اش تا مشغول به کار بشه.

دو سه روز بعد به مغازه اش سر زدم. دیدم بسته است؛ تعجب کردم. دوباره چند روز بعد سر زدم باز هم مغازه اش بسته بود.

از همسایه اش پرسیدم: ” جریان چیه؟ این دوست ما کجاست؟”

بنده خدا گفت: ” برنامه این جوون هر روز همینه. ساعت ده ، یازده میاد سرکار. هر وقت حال کنه میاد سرکار. بعضی وقتها هم اصلا نمیاد.”

به چشم خودم دیدم که میوه ها یی که با زحمت و وام تهیه شده بود داشت توی مغازه اش خراب می شد. خیلی غصه خوردم که چرا یک جوون که مشکل تامین معیشت داره اینقدر بی مسئولیته؟

جوون بیست ساله اصلا انگیزه ای برای کار نداشت ولی اون مددجوی جانبازمون که سنی هم ازش گذشته بود  با حداقل امکانات، حداکثر تلاشش رو می کرد.

چرا این دو مورد رو به هم ربط دادم؟  به این خاطر که به نظر من مشکلات این خانواده ها  یک بخشش فقر مالیه؛ ولی پابه پای فقر مالی مشکلات دیگه ای هم دارن که شاید بخش بزرگیش فقر فرهنگی باشه. فقر مالی رو میشه حل کرد ولی فقر فرهنگی رو به راحتی نمیشه.

البته خوشبختانه مسئولین صندوق  از همون ابتدای تشکیل خیریه توجه ویژه ای به بخش فرهنگی داشتن ودارن و برای فعالتر شدن بخش فرهنگی خیریه تلاش میکنن. اگه این کار با قدرت پیش بره و نگرش این افراد به زندگی، وظایف و مسئولیتهاشون تغییر کنه به نظرم بخش زیادی از مشکلاتشون به لطف خدا حل میشه.

 

خاطره آقای حجت داودی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.