فراز و فرود های دریافت یک وام:
تا آن روز پشتیبانیهای زیادی رفته بودم ولی آن مورد خاص برایم نکات جالبی داشت.
دی ماه بود که این مورد به من محول شد، به منزل مددجوی نیازمند مراجعه کردم و شرح حال گرفتم.
خانواده به تازگی پدرشان را از دست داده بودند. پسر جوان، دبیرستانی بود و17 ساله به نظر میرسید.جوان صاف و صادق و باصفایی بود. باقی اعضای خانواده یک دختر 21 ساله و یک دختر دبستانی، همراه مادرشان بودند.
پسر جوان در یک مرکز آموزشی به عنوان نیروی خدماتی کار میکرد و درست همزمان با ایام فوت پدر و فشار اقتصادی ناشی از آن “پاره وقت” هم شده بود. در نتیجه درآمد ماهیانهاش به نصف کاهش پیدا کرده بود.
دختر بزرگتر هم مانند برادرش کار خدماتی میکرد.
از محل کار آن دو، که اتفاقا به هم نزدیک هم بود تا منزلشان فاصله زیادی بود که باید هر روز با چند اتوبوس این فاصله را طی میکردند.
خانهای که در آن زندگی میکردند یک خانهی رهنی بود که مبلغ رهنش بابت اجارههای پرداخت نشده، مستهلک شده بود. صاحب خانه هم عذرشان را خواسته بود و باید دنبال خانهی دیگری میگشتند.
درخواست کلی آنها، دریافت وام جهت رهن منزل بود . برای این کار حداقل به پنج میلیون تومان پول نیاز داشتند.
برایشان توضیح دادم که طبق شرایط صندوق بیش از سه میلیون نمیتوانیم به آنها پرداخت کنیم.
هنوز در فکر بودیم که برای تامین دو میلیون باقی مانده چه کنیم که ضمن پر کردن چک لیست تقاضای وام، متوجه شدم هیچ ضامنی برای تعهد برگرداندن وام ندارند.
انگار یک پارچ آب سرد روی سرم خالی کرده بودند. ناامید شدم چون در شرایط مشابه، در قسمت تنظیم قرارداد، پرداخت وام به مددجوها تصویب نمیشد.
با این وجود روز جلسهی تشخیص، مورد آنها را مطرح کردم. اتفاقا معرفشان در جلسهی هیات اجرایی حضور داشت و وقتی دوستان پیشنهاد دادند که خود ایشان ضامن شود، مسئول صندوق مخالفت کرده وگفتند که ایشان از اعتبارشان بیش از اندازه استفاده کردهاند.
کورسوی امیدم تاریک وتاریکتر میشد.
مدتی گذشت. در تماس تلفنی بعدی متوجه شدم هنوز نتوانستهاند ضامنی پیدا کنند. در نظر من موضوع دریافت وام آنها منتفی بود.
بهمن ماه بود که پسر جوان تماس گرفت واز پیدا شدن ضامن برای دریافت وام خبر داد. توضیح داد که رییسش در محل کار، ضمانت آنها را پذیرفته است. ضمنا او را “تمام وقت ” هم کرده است. پسرک خیلی خوشحال بود.
خانه خوبی نزدیک به محل کارشان پیدا کرده بودند.
هنوز هم در ذهن من بین موجودی آنها با مبلغ رهن خانهی خوبی که پیدا کرده بودند تناسبی وجود نداشت.
وقتی بیشتر سوال کردم، پسر جوان توضیح داد که آقای رییس، 5 میلیون تومان از محل کار به آنها وام داده و قرار شده به تدریج از حقوقش کم کند و3 میلیون تومان هم شخصا به او کمک کرده وخواسته که هر زمان امکانش را داشت آن پول را برگرداند. با مبلغی که از صندوق وام میگرفت، مبلغ قابل توجهی برای رهن منزل فراهم شدهبود.
ایام ایام فاطمیه بود.
وقتی برای انجام باقی کارها به بنگاه محل مراجعه کردم بر خلاف تصوری که از بنگاهیها داشتم با آقای مذهبی و باشخصیتی روبهرو شدم که کاملا محترمانه کارهای لازم را انجام میداد.
علیرغم اینکه اصلا امیدی به درست شدن کارشان نداشتم منزل خوبی با کمال احترام و آبرو مندی برایشان تهیه شدهبود.
احساس رضایتی از عمق جانم مرا به وجد آوردهبود.
به یاد آیهی شریفه افتادم که میفرمود : “…..ویرزقه من حیث لا یحتسب”.
خاطره از سید علیرضا مددی موسوی
جلسه ماهیانه پشتیبانی اردیبهشت97