خاطره عزت نفس یا … ؟

عزت نفس یا … ؟

مدتی پیش در جریان مراجعاتی که برای پشتیبانی‌ از خانواده‌های مددجو می‌رفتم دو خانواده‌ی متفاوت توجه مرا به خود جلب کرده بودند.

خانواده اول زن وشوهری مومن و سالمند بودند، مرد خانواده به واسطه‌ی اتفاقی که موقع کار بنایی برایش پیش آمده بود دچار مصدومیت شده بود و از انجام کار ناتوان بود. بنده خدا روی تخت خوابیده و زمین‌گیر شده بود و برای درمان نیاز به حمایت مالی داشت.
با این که خانواده به ظاهرهیچ منبع ارتزاقی نداشتند گله‌مند نبودند دست جلوی کسی دراز نمی‌کردند و توکلشان به خدا بود. به گفته خودشان به لطف و عنایت خدا از جاهای مختلف، با بهانه‌های مختلف روزیشان می‌رسید، زندگی عزتمندانه‌ای داشتند و به رضای خدا راضی و شکرگزار بودند.

اما مورد دوم خانواده‌ی پر جمعیتی بودند که با وجود فرزندان بالغ که همگی از نظر جسمی سالم بودند مشکل مالی داشتند و در انتظار کمک از سوی دیگران بودند. وقتی از پدر خانواده در مورد علت این مشکل سوال کردم گفت: «من صبح تا ظهر میرم سرکار مبلغ کمی درآمد دارم، بیشتر هم نمی‌تونم کار کنم.»

بقیه افراد خانواده هم با وجود توانایی بدنی هیچ کدام کار نمی کردند، اما چشمشان به دست دیگران بود. ظاهرا به این تفکر نرسیده بودند که برای داشتن زندگی خوب باید کار و تلاش کرد. در شگفت بودم که این افراد حاضر بودند پیش دیگران دست دراز کنند ولی اراده و همتی برای کار نداشتند.

تا چند وقت با خودم کلنجار می‌رفتم که آیا این خانواده مستحق کمک هستند یا خیر؟ آن‌ها اگر می‌خواستند می‌توانستند کارکنند و به درآمد مطلوبی برسند.

و این درس بزرگی برای خودم بود که انسان باید دستش را به بازوی خودش بگیرد، کار کند، به خدا توکل داشته باشد و با عزت زندگی کند. در این صورت خداوند هم او را از لطف خود بهره‌مند خواهد ساخت.

خاطره عزت نفس از آقای پورعلی

جلسه ماهیانه پشتیبانی شهریور 98

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.