برادر پشت برادر

به لطف خدا چهار تا برادر دارم که همه‌شون کارگر و زحمت کش هستن و هرکدوم هنری دارن ولی چون سرمایه‌ی کافی نداشتن که برای خودشون کار کنن تا حالا بیشتر برای مردم کار می‌کردن و نتونستن مستقل بشن.

حسن آقا از همه شون بزرگتره و حرفه ش جوشکاری اسکلته. تا همین چند وقت پیش توی یک شرکت کار می‌کرد. جوشکاری درو پنجره هم بلده ولی کار اسکلتش حرفه‌ایه. اما یه مشکلی داشت، این که  به‌خاطر ترس از بلندی کارای طراحی و برش و جوش قسمت‌های روی زمین رو انجام می‌داد و بقیه ش رو به دیگران می‌سپرد، وضعیتش بد نبود اما متاسفانه بعد از مدتی شرکتشون رو جمع کردن و بیکار شد.

همون وقتا بود که من با خیریه‌ی فاطمیون آشنا شده بودم. اون موقع داداش حسن رو معرفی کردم تا از صندوق قرض‌الحسنه‌ی فاطمیون وام بگیره و دستگاه جوشکاری بخره و باهاش برای خودش کارای سبک انجام بده و بیکار نباشه. خدا رو شکر خیریه فاطمیون این زحمت روکشیدن و بهش وام دادن و از همون موقع کارش رونق گرفت. بهش گفتم: ” مطمئن باش چون همت و پشتکارت خوبه اوضاعت روبراه میشه، ولی یادت باشه فاطمیون رو فراموش نکنی.” بهش پیشنهاد دادم: ” نیت کن و اگه میتونی ماهیانه به سبد کالای صدف (خیریه فاطمیون) کمک کن. مطمئنم که نتیجش رو می‌بینی و روزی رو می‌بینم که خودت میای میگی همه چی عالیه.”

خلاصه، مثل اینکه یه نیتهایی کرده بود و بعد از عضویتش توی خیریه، به لطف خدا، اداره‌ی کشاورزی سبزوار، یه نیروی فنی می‌خواست و ایشون رفت مصاحبه داد، قبول شد و اونجا مشغول به کارشد.

توی اداره‌ای که کار می‌کنه مسئول واقعا دلسوزی دارن که از همه نظر هواشون رو داره. به داداش گفته بود: ” یه موتور تو انبار هست اگه گواهینامه‌ی  موتور بگیری میتونی ازش استفاده کنی. قیمتش رو کم کم ازحقوقت کم می‌کنم.”  ایشونم همت کرد گواهینامه گرفت و موتوردار شد. در ضمن مسئولشون گفته بود: ” باید درس بخونی دیپلمت رو بگیری تاحقوقت رو افزایش بدم.” ایشون هم شبانه درس خوند تلاش کرد و دیپلمش رو هم گرفت و اوضاعش خیلی بهتر شد. او معتقده اینا همه از برکت الطاف حضرت فاطمه سلام الله علیها وخیریه فاطمیونه.

کم کم یک خونه رهن کرد و وسایل خونه خرید وگواهینامه ماشین گرفت و چند روز پیش اومده بود مشهد و با وامی که اداره شون داده بود یه پرایدم خریده بود. قبلا گفته بود، نیت کرده اگه کارش رونق بگیره؛ دو تا یتیم روحمایت کنه که همون سبزوار این کارو انجام داده. خانم متدینی داره و یه پسر به اسم محمدمهدی که ۱۳سالشه و تو درس و ورزش و اخلاق نمونه ست، یه دخترم از وقتی رفتن سبزوار خدا بهشون داده که  اسمشو گذاشته فاطمه زهرا.

امروز که همه‌گی اومده بودن دیدن مادرم، همو دیدیم. همون جا بود که حسن آقا به برادرای دیگه‌ام پیشنهاد ‌داد بیان از صندوق فاطمیون وام بگیرن، وسیله کار بخرن و مستقل کارکنن و برکتش رو ببینن.

از بین برادرای دیگه‌م (حسین و محمد و حامد)، حسین کارای ساختمونی انجام میده وکمی هم تراشکاری بلده، محمد که سه ساله داماد شده ام‌دی‌اف کاره، خانمش هم شاغله. با‌وجود ‌این‌که با هم خرج خونه و اقساط وامهاشون رو میدن ولی درجا میزنه و خیلی پیشرفت نکرده. شاید چون همیشه برای دیگران کارکرده وحقوق ناچیزگرفته.

حامدم که کوچکترین برادره و خیلی هم کمک دست من، در اداره پدر و مادرمونه، یک‌ساله داماد شده. هنوز مدت زیادی از ازدواجشون نگذشته بود که خانمش باردار شد. یک بارداری پرهزینه و دوا و دکتر. بالاخره خدا یه پسر بهشون داد ولی بچه که کلی مشکلات داشت از همون اوائل در  بیمارستان بستری شد و 5،۶ میلیون هزینه رو دستشون گذاشت و بعد هم که سه ماهه شد متاسفانه از دنیا رفت. حامد کارای زیادی تا حالا انجام داده، بعضی وقتا سود کرده و چندین بار هم کل سرمایه شو از دست داده. متاسفانه حتی خونه پدرم رو دو بار سر بی‌فکری و بی دقتی به باد داد.

خلاصه تو این یک‌سالم که رفته بودن سر زندگیشون، هنوز خودشون رو جمع و جور نکرده بودن که این اتفاق افتاد و ضربه‌ی روحی بزرگی به خانمش زد؛ تا حدی که دیگه به خونشون نمی‌رفت، می‌گفت دلش نمیاد جای خالی بچه رو ببینه و مجبور شدن خونه رو با کلی ضرر بفروشن و مدتی بی‌خونه بمونن. اخیرا شکر خدا خونه پیدا کردن. دو هفته پیش هم ماشینشو دزدیدن و بعد که پیدا شد فقط اسکلتش مونده و صندلیاش. همه چی شو بازکردن و بردن. چه دردسرتون بدم داداش‌‌‌‌‌‌‌‌ حامدم، با این وضعیت الان بیکاره.

بعد از پیشنهاد حسن آقا، محمد به حامد گفت: “داداش راس می‌گه، بیا وام بگیریم، دستگاه کار با ام دی اف بخریم و خودمون دوتا با هم مشغول کار بشیم. اگه پشت به پشت هم بدیم ان‌شاءالله خدا هم کمک می‌کنه، تا بتونیم یک تکونی به زندگیمون بدیم.”

این جوری شد که محمد ازم خواست برای وام به خیریه‌ی فاطمیون معرفیشون کنم…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.