ضامن طمع کار

به نام خدا

ضامن طمع کار

خاطره ی من بر می گرده به زمانی که دوست و همکار عزیزم آقای رمضانی لیستی از افرادی رو که واجد شرایط دریافت وام از خیریه فاطمیون بودن برای من فرستادن، تا مدارک مورد نیاز رو بهشون اعلام کنم و پیگیر وامشون بشم. از همون روز به نوبت با هرکدوم تماس می گرفتم تا هرچه زودتر مقدمات کار فراهم بشه و عزیزان بتونن سریعتر وامی رو که می تونست تغییرات خوبی در زندگیشون ایجاد کنه دریافت کنن.
پرونده یکی از خانمهای مددجو رو که تقاضای وام کرده بود بررسی کردم. ظاهرا بنده خدا تصمیم داشت یک چرخ خیاطی تهیه کنه و به کار و کسبش رونق بده. مدارکش بررسی شد و اگه ضامنش هم جور بود مشکلی برای دریافت وام نداشت.
با ایشون تماس گرفتم. گفت: ” مشکلی برای ضامن ندارم. دامادم می تونه ضامنم بشه؛ ولی برای ضمانت یک شرط گذاشته و اون این که گفته از این مبلغ پنج میلیون تومان وام، دو تومانش رو من برمی دارم و سه تومانش برای شما باشه.”
در حالی که از شنیدن شرط آقا داماد تعجب کرده بودم؛ گفتم: ” فکر نمی کنم با این شرایط بتونیم بهتون وام بدیم. چون وام باید به شما تعلق بگیره؛ ولی با این وجود من با آقای عزیزیان صحبت می کنم.”
همینطور که حدس می زدم دادن وام با این شرایط به خانم مددجو ممکن نبود. وقتی مشکل را بهش منتقل کردم؛ با ناامیدی گفت:
” دامادم گفته؛ الاو بالله فقط با همین شرط ضمانت وام رو قبول می کنم.” ظاهرا بنده خدا ضامن دیگه ای هم نداشت.
شرط غیر منصفانه آقا داماد مادر خانمش رو از گرفتن وام محروم کرده بود و به این ترتیب گرفتن وام منتفی بود. از این که نتونسته بودم شرایط رو برای کار و تلاش یک مددجو فراهم کنم تا بتونه روی پای خودش بایسته حسابی دمغ شده بودم.
یک روز که دوباره فکر این بنده خدا ذهنم رو مشغول کرده بود یاد مطلبی افتادم که روزنه ی نوری رو در ذهنم روشن کرد. خانمم با جمعی از خانمهای خیّر همکاری داشت که برای نوعروسان نیازمند جهیزیه تهیه می کردن. فکر کردم با توجه به مشکلی که وجود داره ؛ خوبه موضوع رو با خیریه اونها مطرح کنم؛ شاید فرجی حاصل بشه. براشون توضیح دادم که چنین موردی داریم؛ خانمی که واجد شرایط وام هست ولی چون ضامن نداره نمی تونیم کمکش کنیم. الحمدلله اونها قول همکاری دادن.
خوشبختانه در همون روزها مطلع شدیم؛ نوعروسی که می خواست بره خارج از کشور و تمام جهیزیه اش رو برای فروش گذاشته بود با خیریه مرتبط شده. خانمهای خیریه با عروس خانم صحبت کرده بودن و موافقت ایشون رو برای اهدای رایگان چرخ به همراه میز و سایر ملزوماتش به خانم مددجو گرفته بودن. دیگه بهتر از این نمی شد؛ خدای بزرگ همه چیز رو جور کرده بود. زنگ زدم و بهش اطلاع دادم؛ بنده خدا خیلی خوشحال شد.
الحمدلله کار انجام شد و بعدا مطلع شدیم که به لطف خدا خانم مددجو کارش پیشرفت کرده و اون چرخ خیاطی رو فروخته و یک چرخ خیاطی صنعتی خریده و تونسته به کارش رونق بیشتری بده.
علیرغم همکاری نکردن ضامن مورد نظر، خدای مهربون چرخ خیاطی رو رایگان برای مددجوی ما فراهم کرده بود.

خاطره آقای صاحبکار
 1401
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.