لطف خدا

به نام خدا

لطف خدا

اسفند ماه بود و زمان زیادی تا نوروز سال 1401 باقی نمونده بود. ضمنا ماه مبارک رمضان رو هم پیش رو داشتیم.
معمولا در هر دو مناسبت، کمک معیشتی برای خانواده های تحت پوشش خیریه ی فاطمیون درنظر می گرفتیم و حالا این دو موقعیّت با فاصله زمانی کمی انتظار ما رو می کشید. با توجه به منابع محدود مالیِ خیریه، طبیعتا انجام کار به نحو مطلوب، برنامه ریزیِ دقیقی رو می طلبید. قرار شد در جلسه ی آینده در این مورد تصمیم بگیریم.
دوستان خیریه معتقد بودن باید اولویت اصلی رو به ماه مبارک رمضان بدیم؛ چون در ایام روزه داری تامین وعده های غذایی غنی تر اهمیت بیشتری داره و اطلاع داشتیم که خیلی از این خانواده ها برای تهیه غذایی که بتونن به کمکش چندین ساعت روزه داری کنن با مشکل مواجه هستن.
درعین حالی که به مناسبت سال نو هم، برای خانواده های ضعیف تر حتما باید برنامه ای داشته باشیم. قرار شد برای عید نوروز 250 خانواده به مبلغ 250 هزار تومان شارژ بشن و برای ماه رمضان 290 خانواده به مبلغ 350 هزار تومان.
توی همون روزها یک سری گوشت قربانی توسط خیّرین به دستمون رسیده بود که باید توزیع می شد. اول قرار شد توزیع گوشت رو بذاریم برای ماه مبارک که نیاز خانواده ها بیشتره و همراه سبد غذایی بهشون اهدا کنیم. اما همون لحظات آخرِ اعلام سبد غذایی عید، به دلم افتاد چرا ما این گوشتها رو معطل نگه داریم؟ بیاییم و مقدار گوشتی رو که داریم؛ بر اساس اولویتهای مورد نظرمون توزیع کنیم بعدا در ماه مبارک به افرادی که گوشت نگرفتن سهمیه شون رو بدیم. دوستان هم با این پیشنهاد موافق بودن.
در نتیجه حدود شصت تا هفتاد بسته گوشت برای سال نو بین خانواده ها توزیع شد.
حالا باید تدارک ماه مبارک رو میدیدیم. حدودا ده ملیون تومان پول به حساب قربانی خیریه واریز شده بود. با توجه به مقدار پول موجود، به واسطه مون که در کشتارگاه برامون قربانی انجام می داد پیام دادیم، شش تا قربانی برای ما انجام بده و بسته های گوشت آماده باشه که بعد از تعطیلات نوروز و قبل از شروع ماه مبارک، همراه سبد کالا بتونیم اون ها رو بین خانواده ها توزیع کنیم.
بنده خدا پیام داد که: ” باشه؛ شش تا گوسفند برای شماست و چهار تا هم از جای دیگه سفارش گرفتم؛ میشه ده تا. ان شاءالله براتون آماده می کنم. ”
روزهای آخر سال بود و این روزها معمولا مشغله ها زیاده. همون روزها قیمت گوشت هم بالا رفته بود و دوستمون چون می خواست برای خیریه قربانی کنه؛ احتیاط کرده بود و دست نگه داشته بود؛ شاید قیمت مناسب تر بشه. در نتیجه در ایام مورد نظر ما قربانی ها انجام نشد.
بعد از عید مجددا با ایشون تماس گرفتیم و خواستیم که در اولین فرصت کار رو انجام بده تا به موقع گوشت به دستمون برسه. چون قبلا صحبتهامون رو کرده بودیم اون موقع دیگه بحثی از تعداد و مبلغ نشد.
یکی دو روز بعد قربانی ها انجام شده بود و گوشتها به فروشگاه فرستاده شده بود. وقتی برای سازماندهی امور به فروشگاه مراجعه کردیم؛ با کمال تعجب دیدیم به جای شش تا لاشه ی گوسفند، ده تا لاشه فرستاده شده.
بنده خدا از قبل عید که تعداد ده تا گوسفند توی ذهنش بوده اشتباه کرده بود و همون ده تا رو برای ما قربانی کرده بود. وقتی باهش تماس گرفتیم و متوجه اشتباهش شد گفت: ” اشکال نداره. من اشتباه کردم شما این گوشتها رو توزیع کنید. الان باهتون تسویه حساب نمی کنم. تا دو ماه آینده هر وقت پولش فراهم شد برای من واریز کنید.”
همون ایام سه تا گوسفند هم برای عقیقه به دستمون رسیده بود و این شد که شکر خدا در مجموع نزدیک 225 بسته گوشت تامین شده بود و ما می تونستیم بدون نگرانی، برای همه ی خانواده های مورد نظرمون در ماه مبارک رمضان گوشت توزیع کنیم.
در لیست قبلی که برای توزیع گوشت آماده شده بود؛ حدود صد خانواده درنظر گرفته شده بودن؛ اما این ظاهرا اشتباه، باعث شد لیستهای قبلی رو باطل کنیم و لیست جدید تهیه کنیم و توی این لیست تمام افرادی که از اول مدّ نظر ما بودن تونستن در ماه مبارک یک بسته گوشت که شاید در بقیه ایام سال به سختی به دستشون می رسید به خونه ببرن و ما این رو فقط لطف خدا می دونیم و بس.

 

 

 

خاطره آقای دانشور
 1401
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.