با توجه به علاقه بعضی از خیرین بابت مشارکت در طرح آزاد سازی زندانیان، در خیریه فاطمیون بر آن شدیم که واحدی فرعی به نام واحد آزاد سازی زندانی راه اندازی کنیم. بعد از مطرح شدن طرح در هیئت امنای فاطمیون در تابستان 1399 تصمیم بر آن شد این طرح از شهادت امام حسن عسگری تا ولادت این امام بزرگوار به مناسبت دوران اسارت ایشان در زندان، به مدت 30 روز با نام طرح فرصت رهایی در هرسال یک بار اجرا شود. لذا تمام هزینه های جمع آوری شده در این طرح در این راستا هزینه می شود.
داستان برخی از خانواده های گرفتار در بند
مادری جوان که 23مُین پاییز عمرش را از پشت میله های فولادی زندان می بیند. مادری که 14 ماه است از لمس گرمای دست فرزندان خردسالش محروم است 14 ماهی که به اندازه 14 سال گذشته است و کودکان خردسالی که تنها به خاطر 3 میلیون و 200 هزار تومان می بایست داغ دوری مادرشان را تحمل نمایند.
این تنها یکی از 30 قصه پر غصه از زندگی زندانیان غیرعمدی است که بنا داریم با یاری شما کریمان از بند زندان رهایی بخشیم.
نامش را، نام مادر امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند تا مانند آن حضرت عاقبت بخیر شود. شهربانوی قصه ما، اکنون 43 بهار زندگیاش را گذرانده اما 4 سال از آن را نه به خاطر شرارت بلکه به خاطر حماقت گرفتار زندان شده است. حماقتی که ریشه در فقر داشت و باعث شد از فرزندش دور شود.
شهر بانو مادری است که 46 ماه است زندگی را از پشت میله های فولادی زندان می بیند. 46 ماه انتظار برای اینکه روزی اسمش را از بلندگو زندان به عنوان فرد آزاد شده اعلام کنند.
خش خش روشن شدن بلندگو، سکوت را بر فضای بند حاکم کرد. همه منتظر بودند، تا نامشان را از بلندگو زندان بشوند. در این لحظات حتی نوزادان👼 نیز به تابعیت از مادرانشان سکوت اختیار می کردند.
صدای زمزمه های ضعیفی در فضای اتاق شنیده می شد. مادری فرزند خردسالش را در آغوش گرفته و ذکر یاجواد الائمه می گفت. مسئول زندان شروع به خوانش اسامی آزاد شدگان کرد.
بالاخره 46 ماه دوری از فرزند به اتمام رسید و شهربانو قصه ما به مراد دل خویش رسید. و چه زیباست اهدای #فرصت_رهایی به مادری که ستون خانهاش است.
⚠️⛔️داستان برگرفته از واقعیتی با شروعی تلخ و پایانی باز است.⛔️⚠️
هنوز گرمای تابستان خودنمایی می کرد و به پاییز اجازه حیات نمی داد. دوم مهر بود که همسرم با عجله به خانه آمد و بدون هیچ سلام واحوالپرسی گفت:پسر عموم گفته یکم خرت و پرت گوشه انبارش هست، با تو بریم برشون داریم. تا اسم آن آدم آمد دل شورهای به دلم افتاد. از پسر عموی همسرم دل خوشی نداشتم زیرا او همیشه فردی بود که چشم دیدن خوشیمان را نداشت.
نزدیک به 10 سال است که از ازدواجمان می گذرد و ثمرهء این زندگی عاشقانه 3 هدیه الهی است که شیرینی زندگیمان شدهاند. همه چیز خوب بود تا اینکه آن اتفاق بد به وقوع پیوست…
اتهام سرقت بزرگترین تهمتی بود که پس از 36 سال زندگی، به من زده می شد. پاپوشی که توسط پسر عمو و خانوادهی همسرم برای من درست شده بود. تمام مدارک و شواهد علیه من بود. دادگاه مبلغ 20 میلیون تومان را ردمال اعلام کرد. روز های اول به شوق بیدار کردن فرزندانم و آماده کردن آن ها برای مدرسه، از خواب بیدار می شدم اما با باز کردن چشم هایم همه چیز را به خاطر می آوردم. برای یک مادر هیچ چیزی سخت تر از آن نیست که او را از فرزندان خردسالش جدا سازند آن هم به مدت 13 ماه 17 روز و چند ساعت.
حس مادری نگذاشت تا در این مدت بیکار بشینم. با کمک مسئولین زندان شروع به انجام کارهای مانند صنایع دستی نمودم و تاکنون توانستم 5 میلیون تومان از مبلغ ردمال را جبران کنم.
همان طور که مطرح شد داستان واقعیتی تلخ است. واقعیتی که تنها بخشی از ماجرای ظلم به مادری 38 ساله است. ان شاالله به زودی تمام ماجرا را به استحضارتان خواهیم رساند تا بدانید بسیاری هستند که در نگاه اول آن ها را مستحق زندان می دانیم اما با شنیدن اصل ماجرایشان نظرمان تغییر می کند.